جدول جو
جدول جو

معنی بالی نان - جستجوی لغت در جدول جو

بالی نان
نان لواش، دلیل این نام گذاری، به این خاطر است که پیش از چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادینان
تصویر بادینان
(پسرانه)
منان، نام عشیرهایی معروف در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالی شان
تصویر عالی شان
دارای مقام و مرتبۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازی کنان
تصویر بازی کنان
در حال بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 63 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 118 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و برنج و چغندر و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
از قرای مالین در نواحی هرات، (از معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
پسر انوس یکی از آباءالاولین پیش از طوفان نوح
لغت نامه دهخدا
نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامۀ تامپت او را معرفی کرده است
لغت نامه دهخدا
یک نوع نانی است که با آرد برنج و دراز وبشکل تقریباً بیضی درست می کنند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان بر کنار رود خانه زمکان با 150 تن سکنه، ساکنین آن از طائفۀ بابا هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
در حال بازی کردن. مشغول بازی. بازی کننده، رقص. پای کوبی. رقاصی:
چو در زرد حله کنیزان مست
به بازیگری دست داده به دست.
اسدی (گرشاسب نامه).
پس از سر یکی بزم کردند باز
ببازیگری می ده و چنگ ساز.
اسدی (گرشاسب نامه).
بر آراسته قوس را مشتری
زحل در ترازو به بازیگری.
نظامی.
، شوخی. بیهده. عبث:
مپندار کز بهر بازیگری است
سراپردۀ این چنین سرسری است.
نظامی.
، شیطانی. شیطنت. (یادداشت مؤلف) :
گفتم این بازیگری با هر کسی چندین چراست
گفت بازیگر بود کودک که بازاری بود.
حقوری
لغت نامه دهخدا
والا جای والا گاه (استعمال قدیم) عالی شان. دارای مقام و مرتبه بلند، از عناوین شاه، والا جای والا گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
فخذ البالون
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
Balloonist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
aérostier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نان، نان خالی، آرد برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
penerbang balon
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
aeronauta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
воздухоплаватель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
Ballonfahrer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
аеронавт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
baloniarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
热气球驾驶员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
balonista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
aeronauta
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
ballonvaarder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
นักบินบอลลูน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
غبارے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
বেলুনচালক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
mpanda puto
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
balon pilotu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
열기구 조종사
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
気球操縦者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
טייס כדור פורח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بالن ران
تصویر بالن ران
गुब्बारे वाला
دیکشنری فارسی به هندی